ارحم الراحمین (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی

ارحم الراحمین به معناى مهربان‌ترین مهربانان یا به عبارتی از همه مهربان تر است.

معنای اجمالی ارحم الراحمین

رحمت در خدا به معناى احسان و نعمت است و ارحم الراحمین به معناى بالاترین درجه احسان و بخشایشگری پروردگار نسبت به مخلوقات است.

معنای تفصیلی ارحم الراحمین

ارحم و راحم از ریشه رحم گرفته شده اند. ارحم افعل تفضیل است به معنای مهربانترین و راحم به معنای رحم کننده و مهربان است و روی هم به معنای مهربان‌ترین مهربانان است.

راغب می گوید: رحمت، مهربانى و رقتّى است که مقتضى احسان نسبت به شخص مرحوم است. گاهى فقط در مهربانى و گاهى فقط در احسان به کار می رود: رحم اگر به خدا نسبت داده شود مراد از آن فقط احسان است نه رقّت قلب چنان که روایت شده: رحمت از خدا انعام و تفضّل و از آدمیان رقّت قلب و عاطفه است.

در المیزان ذیل تفسیر "بسم الله الرحمن الرحیم "می گوید:"رحمت در خدا به معنى عطا و احسان است."

طبرسى در موارد بسیارى از جمله در تفسیر سوره حمد و ذیل آیه 157 سوره بقره رحمت را نعمت معنى کرده است و در سوره حمد پس از ذکر قول ابن عباس می‌گوید: خدا با رقّت و انفعال توصیف نمی‌شود پس مراد از رحمت نعمت و افضال است .

کوتاه سخن آنکه رحمت در خدا به معناى احسان و نعمت است و ارحم الراحمین به معناى بالاترین درجه احسان بخشایشگری است.

منابع

صفات «عدالت، ارحم الراحمین، واحد» در خداوند به چه معناست؟

پانویس

  1. المفردات فی غریب القرآن، ص347



اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.